هشت درس برای زندگی زناشویی شادتر
Eight lessons for happier marriage
این اثر در یک نگاه کتاب تکمیلی دکتر ویلیام گلسر در خصوص کاربست تئوری انتخاب در روابط دو عضوی و زندگی مشترک است که به طور مشترک با همسرش کارلین گلاسر به رشته تحریر درآورده است. نویسندگان در هشت درس مستقل و با طرح نمونههای عینی از مشکلات زناشویی، کاربست عملی تئوری در زندگی زناشویی را آموزش میدهند. هشت درس با این واقعیت شروع میشود که شما فقط می توانید خود را تغییر دهید.
نمی توانید همسرتان را تغییر دهید! هر چه بیشتر روی تغییر دادن همسرتان تمرکز کنید، رنج و ناراحتی بیشتری نصیبتان خواهد شد. هشت درس بر مولفه های اصلی ازدواجهای خوشنود، ازدواجهای ناخشنود و شناسایی تفاوت بین این دو نوع زندگی مشترک تاکید می کند.
این کتاب داستان تمام ناکامی های زناشویی است که اگر زوج های ناخشنود قبل از برهم زدن زندگی مشترک خوانده و به دروس آن عمل نمایند، زندگی مشترک پربارتری خواهند داشت و به خشنودی زناشویی دست خواهند یافت.
• درس اول: کنترل بیرونی میتواند ازدواج را نابود کند
• درس دوم: ما همه رفتارهایمان را انتخاب میکنیم
• درس سوم: هرگز از هفت عادت مخرب استفاده نکنید
• درس چهارم: با دنیای مطلوب یکدیگر آشنا شوید
• درس پنجم: رفتار کلی را درک کنید
• درس ششم: کمی خلاقیت میتواند زندگی زناشویی را نجات دهد
_ این اثر، یک کتابِ کار برای زوجهاست تا مطالب آن را با هم بخوانند و در مورد سؤالی که در انتهای هربخش آمده است، گفتگو کنند. البته اگر کسی هنوز همسری ندارد یا همسرش از همراهی با او در خواندن کتاب خودداری میکند، باز هم مطالعه کتاب میتواند زمینه بسیار خوبی برای ارتقا و بهبود زندگی مشترک آنها فراهم آورد.
_ این کتاب به همراه CD کتاب صوتی با صدای دکتر علی صاحبی منتشر شده است.
_ معرفی نویسنده کتاب: دکتر ویلیام گلاسر یک روانپزشک با شهرت جهانی است که عمدهی شهرتش بهخاطر کتاب "واقعیتدرمانی" (Reality Therapy) و "تئوری انتخاب" (Choice theory) است.
او در سال 1925 در ایالت اوهایو آمریکا به دنیا آمد و رشتهی تحصیلیاش در ابتدا مهندسی شیمی بود. اما بعد از اینکه متوجه علاقهاش به روانشناسی و روانپزشکی شد، وارد دانشگاه پزشکی شد. گلاسر در ابتدا فقط به عنوان یک روانپزشک خصوصی کار میکرد اما کم کم به سخنرانی و نوشتن کتاب نیز روی آورد و نهایتا 20 کتاب را در زمینه روانشناسی، روانپزشکی، مشاوره و ازدواج به چاپ رساند.
گلاسر با شیوههای سنتی مشاوره که به دنبال مشکلات افراد در گذشته میگشتند، مخالف بود. او شیوهی جدیدی برای مشاوره ارائه داد و آن را "واقعیتدرمانی" نامید. در این روش تمرکز مشاور در پیدا کردن مشکل در زمان حال و در روابط مراجعین است.چرا که گلاسر معتقد است انسانها ذاتا موجوداتی اجتماعی هستند و به رابطه با دیگران نیاز دارند و به اعتقاد او ریشهی تقریبا تمام مشکلات بشر در نداشتن ارتباط کارآمد با افراد مهم زندگیشان است.
گلاسر برای بیمارانش از برچسبهای رایج در روانشناسی و روانپزشکی استفاده نمیکرد. به نظر او برچسبهایی مانند افسرده، بیش فعال و غیره نه تنها به روند درمان کمک نمیکنند بلکه به مراجعان این حق را میدهد که رفتارشان را توجیه کنند.
گلاسر با درمانهای دارویی نیز مخالف بود، مگر در مواردی که از لحاظ فیزیکی مغز آسیب دیده باشد. باقی مشکلات، به نظر او، با انتخابهای انسانها در ارتباط است نه با بالانس شیمیایی مغزشان. در اواخر دهه 70 میلادی، گلاسر از طریق نوشتههای William Powers با مفهوم سیستمهای نظریهی کنترل آشنا شد و به آن علاقهمند شد. گلاسر تصمیم گرفت این تئوری را در حوزهی رفتار انسانس به کار ببندد که نتیجهی ظهور "تئوری انتخاب بود".